جریان روشنفکری براساس مبانی لیبرال سکولار ادعا میکند همه نهادها و سازوکارهای جامعه از جمله دین و سیاست باید همسو با دمکراسی تفسیر شود.
تعریف روحانیت اصیل و بایسته های آن
یکی از موضوعات مطرح در حیات سیاسی فرهنگی جامعه ایران، تعریف روحانیت اصیل است؛ چرا که نهاد روحانیت در ایران از قدیم الایام همچون کلیسا و از حین شکلگیری حوزههای علمیه رابطهای تشکیلاتی نبوده است. به همین دلیل گروههایی با طرز تفکرهای مختلف در کسوت روحانیت ظهور و بروز پیدا کردهاند. با ورود فرهنگ غربی به ایران و شکلگیری جریانهای روشنفکری، آنان نیز مطابق با آموزههای غربی درصدد برآمدند تا تعریفی از روحانیت اصیل ارائه دهند و با این کار، گروهی دیگر از روحانیت را از صحنه اجتماعی و سیاسی جامعه حذف کنند. بر این اساس میتوان تعریفهای متعددی از روحانیت اصیل براساس نگاههای مختلف فوق ارائه داد.
تعریف اول: تعریف روشنفکری
جریان روشنفکری براساس مبانی لیبرالسکولار ادعا میکند همه نهادها و سازوکارهای جامعه از جمله دین و سیاست باید همسو با دمکراسی (مردمسالاری) تفسیر شود. از دید برخی از آنان دین از سیاست جداست و بر این پایه، روحانی اصیل کسی است که به رغم برخورداری از آگاهیهای دینی، در عرصه سیاست دخالت نمیکند و سخنی هم از دیدگاه دین درباره سیاست و اجتماع ندارد.
برخی دیگر از آنان به جدایی نهاد دین و نماد قدرت معتقدند و در نتیجه، روحانیت را متعلق به نهاد دین میدانند. از نظر آنها، وظیفه نهاد دین، پژوهش درباره دین و آموزش دین است اما کارکرد نهاد قدرت، تولید و توزیع قدرت است و باید این دو نهاد مستقل باشند، یعنی روحانیت اصیل کسی است که مستقل از سیاست و نقد قدرت به پژوهش و آموزش در مورد دین بپردازد، البته این تلاش نباید به تشکیل حکومت دینی بینجامد.
از دیدگاه اینها اگر فعالیت روحانیت به حکومت دینی بینجامد، به دین حکومتی منتهی میشود و روحانیت به توجیه کنندگان قدرت و صاحبان آن تبدیل و تمام رفتار دولت به عنوان دین توجیه میشود. از منظر اینان نیز روحانی اصیل، فردی است که به پژوهش و آموزش دینی میپردازد اما رفتارش در این حوزه موجب شکلگیری حکومت دینی نمیشود. تشویقکننده به تشکیل حکومت دینی، دیگر روحانی اصیل نیست بلکه آخوند درباری است! حضرت امام(ره) در مقدمه وصیتنامه خود تفکر این جریان را به نقد میکشد وتصریح میکند که این جریان به دنبال حذف دو عنصر از جامعه است که تمام کجیهای عالم از کنار گذاشتن این دو عنصر در جامعه پدید آمده است:
1. عنصر مفهومساز و برنامهساز (قرآن و سنت)
2. عنصر ساختارساز (ولایت)
حضرت امام میفرماید: هرچه این بنیان کج (یعنی عقیده جدایی دین از سیاست یا نهاد دین از سیاست) جلو آمد کجیها و انحرافها افزون شد کجیها و انحرافها افزون شد تا آنجا که قرآن کریم که برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلکه عائله بشری از مقام شامخ احدیت به کشف تام مجدی جدا تنزّل کرد که بشریت را به آنچه که باید برساند برساند و این ولیده علم الاسماء (انسان) از شر شیاطین و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل برساند و حکومت را به دست اولیاءالله (عنصر ساختارساز) معصومین (علیهم صلواتالله الاولین و الآخرین) پس زند تا آنان به هر که به صلاح بشریت است بسپارند چنان از صحنه خارج نمودند که گویی نقشی برای هدایت ندارد...
چنانکه دیدید اگر کسی (روحانیت) دم از حکومت اسلامی بر میآورد و از سیاست که نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار (صلیالله علیه و آله و سلم) و قرآن و سنت مشحون آن است سخن میگفت گویی بزرگترین معصیت را مرتکب شده و کله آخوند سیاسی موازن با آخوند بیدین شده بود و اکنون نیز هست.
این جملات حضرت امام بدین معنا است که جریانهایی میخواهند تعریف روحانیت را تحریف کنند و حتی گاهی با ادبیات قداستبخشی به آنها روحانیان و دین را از عرصه سیاست و اجتماع جدا سازند. امام هشدار میدهند که این همان خواست نظامهای استکباری جهانی است.
نکته مهم دیگر در مورد دو نظریه مذکور، تعریف مبتنی بر یک نگاه بیرون دینی به روحانیت است؛ یعنی تعریفی که این جریان از روحانیت ارائه میکند، مستند به متون دینی نیست بلکه مأخوذ از فرهنگ سکولار غربی است؛ به همین دلیل نمیتواند تعریف خود را از روحانیت اصیل با متون دینی تطبیق دهد.
در کجای متون دین آمده است که روحانیت باید به دور از قدرت فقط به پژوهش دینی بپردازد، و این در سیره انبیا و رسول اکرم(ص) و ائمه(ع) دیده نمیشود. آیات بسیاری از قرآن بر دخالت انبیا در حوزه سیاست از منظر دین دلالت دارد. حضرت سلیمان(ع)، حضرت داوود(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت رسول اکرم(ص)، اقدام به تشکیل و یا برخورد با طواغیت کرده اند، و اساساً براساس ادبیات قرآنی، هر حکومتی که دینی نباشد و رهبری آن به دست فردی روحانی نباشد(روحانیت براساس ادبیات دینی) حکومتی طاغوتی به شمار میآید و وظیفه همه مردم، اجتناب از این نوع حکومت است: «و اجتنبوا الطاغوت».
جریان دوم: نگاه التقاطی به روحانیت اصیل
جریان دوم که در تعریف روحانیت اصیل می توان مشاهده کرد، جریانی است که به دلیل متغیرهای سیاسی تعریف خود را از روحانیت اصیل تغییر میدهد؛ به عبارتی، زمانی روحانیت اصیل را روحانیتی تعریف میکند که به دنبال فقه پویا است و در زمانی دیگر روحانی اصیل را کسی میداند که قائل به قرائتهای مختلف از دین میباشد و به همین دلیل فقه را قابل پویا شدن نمیداند و ادعا میکند روحانیت اصیل کسی است که قائل به جریان دادن فقه در تمام ساختهای مختلف زندگی نیست؛ بنابراین از آن جایی که فقه به دلیل قرائتپذیریاش توان اداره جامعه را ندارد چارهای جز اداره جامعه براساس خواست اکثریت مردم نیست! و اگرچه بر دمکراسی غربی ایراداتی وارد است اما چارهای جز پذیرش آن وجود ندارد! همانطورکه شخصی از آنان در مجلس دوره ششم تصریح کرد: «دمکراسی غربی ایراداتی دارد اما من بدیلی برای آن نمیشناسم»
از منظر ایرانیان تنها روحانیتی اصیل است که میتواند در گرفتن پستهای سیاسی از مجاری مردمسالارانه اولویت یابد و اداره جامعه را نیز براساس مردمسالارانه دنبال کند نه از مجاری فقه و جریان دادن دین در ساحتهای مختلف جامعه.
این تفکر نیز همچون تفکر جریان اول تعریف خود از روحانیت اصیل را مستند به متون دینی نمیکند و همچون تعریف اول، صرف به تن داشتن لباس مرسوم روحانیت را برای روحانی بودن کافی میداند؛ به عبارتی، تعریفی از روحانیت براساس متون دینی ارائه نمیکندو تمام افراد با لباس روحانیت را روحانی میشمارد و بعد به تفکیک روحانیت اصیل از غیر اصیل میپردازد و مبتنی بر برداشتهای التقاطی، روحانیت اصیل را کسی میداند که قائل به جریان فتنه در ساحتهای مختلف زندگی بشری نباشد! این جریان التقاطی به دو دسته تقسیم میشود: یک دسته روحانیت اصیل را روحانیت لیبرالی میدانند، دسته دوم روحانیت را سوسیال میدانند و میخواهند از روحانیت اصیل تعریفی سوسیالیستی ارائه کنند که نمونه بارز آن را در تفکرات دکتر علی شریعتی میتوان مشاهده کرد. آنچه برای این جریان اهمیت دارد، مبارزه کردن است، روحانیت اصیل روحانیتی عملگرا و پراگماتیست انقلابی است آن هم در جهت اهداف سوسیالیستی!
تعریف روحانیت اصیل از دیدگاه اسلام ناب
بنابر دیدگاه اسلام ناب، زندگی یک پدیده بسیار باعظمت است که در دسترس بودن آن موجب شده تا سادهلوحان آن را یک پدیده معمولی تلقی نمایند، در حالیکه زندگی پرارزشترین پدیده عالم است که خداوند متعال آن را به مخلوقاتش افاضه کرده است. از منظر اسلام ناب؛حیات، امری مستمر و بینهایت است که جلوهای ممتاز از مشیت خداوندی به شمار میآید. هدف حیات نیز سیر به سوی خدا و قرب ربوبی است: و الی الله تصیرالامور (شوری،35 ) و الی الله ترجع الامور (آلعمران،109 ) جهان آفرینش بازیچه نیست، بلکه جدّیترین موضوع عالم حرکت جهان به سوی آن مقصد نهایی(قربالهی) است؛ چرا که مقصد نمیتواند پایینتر و پستتر از نقاطی باشد که جهان در حین سیر، از آنها عبور میکند و همچنین نمیتواند مساوی همان نقاطی باشد که از آن ها عبور کرده؛ از همین روست که پایان و هدف همه حرکتها و گردیدنها قرب الهی است.
با توجه به مراتب فوق از دید اسلام ناب، حیات انسانی و نحوه سیر آن باید جدیترین موضوع برای انسان باشد؛ انسانی که حیاتش دارای دو بعد است: بعد مادی و بعد معنوی. توجه به زندگی مادی محض نهتنها او را از روحانیت بلکه از حیطه انسانیت نیز خارج میکند. زندگی بدون معنویت زندگی حیوانی است و افرادی که در آن غوطهورند به تنازع بقا مشغولند و تنها به اشباع غرایز سیریناپذیر خود میپردازند و ابعاد مثبت وجود انسانی را فراموش میکنند.
از منظر اسلام ناب انسان باید با توجه به بعد مادی و دنیوی زندگی، آن را در مسیر بعد معنوی قرار دهد. این نوع از زندگی است که مورد نظر پیامبران الهی بوده و ما را به آن دعوت کردهاند. انبیا آمدهاند تا به انسان بیاموزند که میتواند با دو بال معرفت (علم) و عمل صالح، زندگی دنیوی را در مسیر زندگی معنوی (کمال) به جریان بیندازد. این بدان معناست که انسان در پهنه حیات مادی و با تصرف در عالم به صورت صحیح میتواند تکامل پیدا کند و اگرچه فعالیتهای انسانی جنبه مادی دارد ولی حقیقت و باطن آن میتواند جنبه معنوی داشته باشد و همه لحظهها و ساحتهای زندگی را در بر گیرد. در اسلام ناب، تلاش میشود همه استعدادهای عالی بشر به فعلیت برسد و در جهت هدف نهایی هستی به کار گرفته شود به گونهای که فرد و جامعه انسانی بر بعد مادی و معنوی زندگی اشراف و تسلط یابد و در عین ارتباط عقلانی با خود، رابطه خویش را با خدا و جهان هستی و دیگران و تمام ساحتهای زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... به صورت عقلانی تنظیم کند.
به همین دلیل است که از دید اسلام ناب، در این دنیا که میدان مسابقه برای خیرات است، کار و کوشش و تسلط بر محیط مهمترین عنصر تلقی میشود و روحانی اصیل کسی است که میکوشد افزون بر خود در دیگران نیز اقامه دین کند. از این منظر، روحانیت اصیل انسانی است که به کار و تلاش فکری و عضلانی مفید میپردازد. در واقع او می داند که هر چیزی آیتی الهی است و او با آیات الهی سر و کار دارد؛ بنابراین هرگونه تلاش در مسیر تنظیم و اصلاح امور مادّی و معنوی خود با دیگران را عبادت میداند. از همین روست که روحانیت اصیل از دیدگاه ایمانی کسی است که موجب پیوند و اتحاد افراد در جامعه براساس معنویت میشود و بر خلاف آنانکه روحانیت اصیل را در برکناری از جامعه تعریف کرده اند ـ به گونهای که گویی هنگامی به مقام والای روحانیت دست مییابد که از دیگر انسانها قهر کرده و به تنهایی عازم کوی ربوبی شود!- روحانیت اصیل فردی است که در خدمت افراد و بهسازی جامعه قرار گیرد و حتی در این مسیر اهل جهاد باشد؛ زیرا مشیت الهی بر این امر تعلق گرفته است که انسانها در همین عالم راه کمال را در پیش گیرند و در مسیر کمال نیز خارها و آلودگیهای محیطی و اجتماعی وجود دارد که نه تنها خود انسان بلکه دیگران را هم در معرض سفوط قرار میدهد.بنابراین روحانیت اصیل وظیفه خود میداند که با رفتاری جهادگونه، افزون بر تربیت نفس خود به تربیت انسانهای مستعّد و از میان بردن عوامل اخلال در این مسیر همت گمارد. روحانیت اصیل از منظر اسلام ناب کسی است که جهاد با دشمنان خدا را یک اصل اساسی میداند؛ خواه این جهاد درونی باشد و خواه بیرونی.
از دید اسلام ناب، روحانیت اصیل جدای از سیاست نیست بلکه در نگاه او ذات قدرت حق است و نمیتواند دارای هویتی باطل باشد؛ از این رو میکوشد تا قدرت را در مسیر کمال مهار و تعدیل کند و اجازه ندهد که کسی از آن سوء استفاده کند.
جان کلام اینکه از دیدگاه اسلام ناب، روحانی اصیل کسی است که دین را در وجود خود اقامه کرده و به دنبال آن است که با اقامه دین در تمام ساحتهای زندگی فردی و اجتماعی به حاکمیت الهی تحقق بخشد و حاکمیت طاغوت را از همه عرصههای زندگی و فردی بزداید.
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب |